نگاه منتظرم خیس است و مبهوت
در امتداد جاده ای
که تو از ان سرد و مغرور گذشتی
و بی اعتنا به من
حتی پشت سرت را هم نگاه نکردی
همه چیز شاید یک اتفاق ساده بود
لغزیدن نگاهم بر زلال احساست
و تپیدن دلم...
که التماس نورانی در خود داشت
و اری...
من انجا قربانی شدم
و تو الهه بودی
که این قربانی شایسته ی ان نبود
میدانم
و اری
من تمام شدم
به همین سادگی...